جدول جو
جدول جو

معنی چشمه آب - جستجوی لغت در جدول جو

چشمه آب(چَ / چِ مَ/ مِ یِ)
چشمه، جایی که آب بطور طبیعی از زمین یا کوه جوشد و جاری شود. آبی که از چشمه خیزد. فوّاره. (منتهی الارب) :
ز پرّ پشه تا پی ژنده پیل
همه چشمۀ آب و دریای نیل.
فردوسی.
اگر چشمۀ آب یابی چو زهر
از آن آب مرغ و ددان راست بهر.
فردوسی.
شوددر جهان چشمۀ آب، خشک
ندارد به نافه درون، بوی مشک.
فردوسی.
آتش تیز تاب خشم بود
چشمۀ آب نور چشم بود.
سنائی.
یک چشمۀ آب از درون خانه
به ز آب جویی که از برون می آید.
سنائی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ مَ گَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع خنامان کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 244). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: ’دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان که در 27 هزارگزی خاور رفسنجان و 20 هزارگزی شمال رفسنجان به کرمان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 143 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است’. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ یِ بِ گَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فسا که در 16 هزار و پانصدگزی شمال خاوری فسا، کنار راه مالرو رونیز به شمش ده واقع است. دامنه ای است معتدل که 54 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَیِ بِ گَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’در شش فرسخی زنجان سمت غرب در بلوک ارمغانه کنار تپه چشمۀ آب گرمی واقع است، به این معنی که از یک حوض مربع چندین چشمه جاری است که آب همه بقدر خمس سنگ است و بواسطۀ دو چشمۀ آب سرد که داخل چشمه ها میجوشد آب حوض در کمال اعتدال است ولی حدتی دارد که نمیتوان زیادمیان آب توقف کرد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 229)
لغت نامه دهخدا
(چََم یِ بِ گَ مِ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: چشمه ای است واقع در آبادی گرماب سر که فاصله این چشمه تا آبادی ’تادینه’ که از قرای معظم لاریجان است کمتر از یک فرسخ میباشد و آب چشمه هفتاد درجه حرارت دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 229)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ یِ بِ مَ لَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چشمه ای است که بزعم بعضی نویسندگان آب آن چشمه دافع مضرت ملخ است و از کوه دنا که از مشاهیر جبال و در میان اراضی فارس و عراق واقع است میجوشد و آب چشمه بر روی پل سنگی میریزد و از دو طرف داخل رودخانه میشود. معروف است که چون ملخ به ناحیه ای آید شخصی بر سر این چشمه آمده ظرفی از آب چشمه به نیت آن ناحیه برمیدارد و گوید میخواهم سار ملخ خوار به فلان جا آید وشرط است که در هیچ منزلی ظرف آب آن چشمه را بزمین نگذارد و هر جا که منزل کند ظرف آب را بر سه پایه یا درختی بیاویزد و چون بناحیۀ ملخ زده وارد شود آب را بر مزارع و اراضی بپاشد تا بزودی مرغ سیاهی بنام سار بعده زیاد در آن محل پدیدار آید و ملخ ها را صید کرده بخورد تا تمام شوند، ولی این قول معروف دلیل عقلی ندارد. شاه عباس در سنۀ 1066 هجری قمری بتماشای چشمۀآب ملخ رفت و بقرار معلوم در قزوین هم چشمۀ آب ملخ وجود دارد ’. (از مرآت البلدان ج 4 صص 229- 230)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 24 هزارگزی شمال صالح آباد و 5 هزارگزی شمال شوسۀ ایلام به مهران واقع است. دره و معتدل است و 230 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گراب. محصولش غلات، برنج، ذرت ولبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. اهالی آبادی در زمستان برای تعلیف احشام خود به حدود سرنی میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ شَ)
کنایه از ماه و ستاره باشد. (برهان) (آنندراج). ماه و ستاره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دوغائی بخش حومه شهرستان قوچان که در 24 هزارگزی جنوب خاوری قوچان و 14 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی قوچان به مشهد واقع شده، کوهستانی و معتدل است و 53 تن سکنه ترک و کرد و فارس دارد، آبش از چشمه، محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است، راهش مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وِ نَ / نِ)
بنگاب. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
نشره. ماءالنشره، آب دعاست، بدین گونه که دعا را به زعفران نویسند و با آب باران نیسانی بشویند و برای شفا آشامند. (یادداشت مؤلف) :
هان رفیقا نشره آبی یا زکال آبی بساز
کز دل و چهره زکال و زعفران آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کِ تَ / تِ)
میوه های خشک در آب خیسانده. کشتۀ تر نهاده مانند آلو و گوجۀ برقانی (برغانی) و برگۀ هلو و زردآلو و غیره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ قُ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 24 هزارگزی باختر سنقر و 2 هزارگزی جنوب چشمه طوران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 253 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات و توتون، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آبی است به حرۀ بنی سلیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ کِ)
دهی است از دهستان کرم بخش ترک شهرستان میانه که در 15 هزارگزی خاور بخش و 22 هزارگزی شوسۀ خلخال به میانه واقع است. کوهستانی و معتدل است و 464 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود گرم، محصولش غلات عدس و نخود سیاه، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ گَ)
دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 61 هزارگزی جنوب کرمانشاه و 10 هزارگزی چنار مرکز دهستان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 540 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ گُ)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد که در 17 هزارگزی شمال خاوری تربت جام بر سر راه شوسۀ عمومی معدن ذغال سنگ در چشم گل واقع است. کوهستانی با هوای معتدل و 439 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات وپنبه و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راهش اتومبیل رو است. معدن ذغال سنگ چشمه گل در 4 هزارگزی شمال این آبادی است. این آبادی دبستان و ورزشگاه و ده باب دکان مختلف دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ بِ گَ)
چشمه ای که از آن آب گرم بیرون آید. چشمۀ آب معدنی
لغت نامه دهخدا
(تُ بُ)
آبی است به نجد از دیار عمرو بن کلاب به منطقه ای که ’ذات النطاق’ نامیده میشود و نزدیک آن موضعی است که ’نبر’ (با نون) نام دارد. (معجم البلدان ج 2 ص 363)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ رَ)
دهی است از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد که در ده هزارو پانصدگزی شمال خاوری سردشت و یک هزارگزی خاور راه شوسۀ سردشت به مهاباد واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با هوای معتدل که 51 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ رَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 42 هزارگزی باختر درمیان و 10 هزارگزی راه شوسۀ عمومی بیرجند به زاهدان واقع شده. جلگه ای است با هوای گرمسیری که 82 تن سکنه دارد. آبش ازقنات. محصولش غلات، شلغم و چغندر. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ زَ)
دهی است از دهستان هندمینی بخش بدرۀ شهرستان ایلام که در 105 هزارگزی خاور ایلام و 3هزارگزی شمال راه مالرو صیمره واقع است. کوهستانی وگرمسیر است و 50 تن سکنه دارد، آبش از چشمه. محصولش غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ زَ)
چشم زن. (ناظم الاطباء). رجوع به چشم زن شود
لغت نامه دهخدا
(سَبْ با)
آبی است در سرزمین فزاره. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ سَ)
نام چشمه ای است در خراسان از ولایت طوس. (برهان) (آنندراج). مؤلف نزهه القلوب نویسد: ’بحیره ای است بولایت خراسان بحدود طوس، دورش یک فرسنگ بود. از او دو جوی بزرگست که به نیشابور وطوس میرود، هریک زیادت از بیست آسیا گردان بود. و هیچ ملاحی آن بحیره را نمیتواند برید و بقعرش نمیتواندرسید و حکایت اسپ که از آنجا برآمد و یزدگرد بزه کاررا بکشت مشهور است’. (از نزهه القلوب ج 1 ص 241).
و نیز در باب هفدهم در ضمن یادآوری ارباع خراسان نوشته است: ’بر جانب شمال بر قلۀ کوه بمسافت پنج فرسنگ بر گریوه برآید که چشمه ای است که چشمه سبز میگویند و آبی شیرین و سبز بیرون می آید و امیرچوپان بر لب آن چشمه کوشکی ساخته است بر بام کوشک برآیند میانۀ چشمه مینمایدو در شب جمعه آواز هایل از میانۀ چشمه ظاهر میشود، از آبادانی تا این چشمه پنج فرسنگ است و پارسایان در شب بر کنار چشمه احیاء داشته اند. شترآبی و گاو آبی و مردم آبی بیرون آمدن و چریدن دیده اند (!) و آب این چشمه در میان صحرا می آید و بر آن عمارت و زراعت بسیار است. (نزهه القلوب ص 149).
مؤلف مرآت البلدان نویسد: دریاچه ای است در بلوک گلمکان خراسان در سمت شمال شرقی نیشابور که هزار قدم دورۀ آن است و آب چند چشمۀ کوچک از اطراف در او جمع شده و درخود دریاچه هم چشمه ها هست و زیاده از چهار سنگ آب از این دریاچه بسمت گلمکان جاریست. فضائی که چشمه سبزدر آن واقع شده محوطه ای است که تقریباً پنجهزار قدم دور آن میباشد. آب چشمه سبز از کوه پربرفی که مشرف به نیشابور است جاری میباشد. در دریاچۀ چشمه سبز ماهیهای بزرگ سیاه و مرغابیهای زیاد دیده میشود و اطرافش چمن و نی زار است. مسافت دریاچه تا نیشابور هفت فرسنگ است و از وقایع غریبه ای که مورخین نسبت بچشمه سبز میدهند این است که گویند اهل نجوم در زایجۀ طالع یزدجرد اثیم که عجم یزدجرد بزه کار یعنی گنهکار گویند چنین دیده و نوشته بودند که وفات او در خراسان و در کنار چشمه سبز است. یزدجرد چون این گفته را شنیده بود بر خود مخمر کرده و قرار داده که هرگز بخراسان نرود. از قضا وقتی که او را رعافی عارض شد و اطباء معالجه را منحصر برفتن در آب چشمه سبز دانستند، بالضروره بدانجا شتافت و در آب چشمه سبز رفته صحت یافت. انکاری از منجمان در دل او پدیدار شده و با خود اندیشید که جائی که اسباب استقامت و صحت و عافیت من بوده منجمین محل مضرت من فرض کرده بوده اند. در آنحال اسبی ازآن چشمه بیرون آمد و ملازمان یزدجرد خواستند آن اسب را زین کنند هیچکس از عهده برنیامد تا یزدجرد خود به اینکار پرداخت و در حین انداختن قشقون اسب لگدی بیزدجرد زد و او را هلاک کرد و بچشمه فرورفت. نگارنده گوید در کشته شدن یزدجرد بلگد اسب مورخین اتفاق دارند ولی محل مقتول شدن او را بعضی در جرجان نوشته و برخی دم سراپرده ولی صاحب تاریخ نگارستان و گزیده و نزهه القلوب در کنار چشمه سبز مینگارند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 234). منجمان گفتندش ترا زمان بچشمه سبز آید بطوس خورآسان. (مجمل التواریخ و القصص ص 68). طبیبان گفتند بخراسان باید رفت و به آب چشمه سبز غسل کردن تا صحت یابد. (تاریخ گزیده ج 1 ص 111)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ سَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 24 هزارگزی جنوب خاوری فریمان و یک هزارگزی خاور راه مالرو عمومی تربت جام به فریمان واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل و 66 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
آبی است مر کلب را. (از یاقوت) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَمَ سَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع کوه غر کرمان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از قراء و مزارع طبس است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 235)
لغت نامه دهخدا
(ظُبْ با)
آبی است در خاک حجاز که دور از جادۀ حاج ّعراق واقع و میان آن تا النقره یک روز فاصله است
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ یِ تَ)
کورۀ آهنگری و جز آن، آفتاب. (ناظم الاطباء). کنایه از خورشید و چشمۀ خورشید. چشمۀ آتش فشان. رجوع به چشمۀ آتش فشان شود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ)
دهی از دهستان نیگنان، بخش بشرویۀ شهرستان فردوس که در 37 هزارگزی شمال باختری بشرویه و 4 هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی بشرویه به نیگنان واقع است. جلگه و گرمسیری است و 35 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، پنبه، ارزن باغهای میوه و ابریشم. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ پَ)
دهی است از دهستان بربیرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 42 هزارگزی شمال الیگودرز و 10 هزارگزی خاور راه شوسۀ اراک به دورود واقع است. جلگه و معتدل است و 75 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
آب دعا بدین طریق که دعا را بزعفران نویسند و باب باران نیسانی بشویند و آنرا بنوشند ما النشره: هان رفیقا، نشره آبی یا زگال آبی بسا کز دل و چهره زگال و زعفران آورده ام. (خاقانی. عبد. 256)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشنه آب
تصویر وشنه آب
بنگاب
فرهنگ لغت هوشیار
سرچشمه، کنار چشمه، از توابع دهستان پایین خیابان لیتکوه آمل که نام دیگر آن
فرهنگ گویش مازندرانی